محل تبلیغات شما
نمیدانم چرا هر وقت سوار هواپیما میشوم می افتم صندلیِ وسطِ ردیفهای سه نفره! به هر حال حکمت برخی چیزها را آدمی نمی داند!
از قضا این سری اخیر هم که به پایتخت برمیگشتم باز افتاده بودم صندلیِ وسطِ ردیفهای سه نفره!
البته شب هنگام بود و زیاد هم فرقی نمی کرد کنار پنجره باشی و نباشی!
هنوز هواپیما که آن شب استثنائا خیلی تاخیر نداشت راه نیفتاده بود که نفر سمت راستی من شروع کرد به سرفه کردن!
مردی بود که سن و سالش به زور به شصت می رسید!
در دل به خودم گفتم این چه بدشانسی ای است که گرفتار اویم! این چه اقبال بدی است که دارم!» وقتی سرفه هایش بیشتر و عمیق تر شد و اعصابم خوردتر شده بود در دل گفتم: چقدررر بعضیها چییییز هستند! نمی کنند با خودشان دستمالی پارچه ای کهنه ای چیزی بیاورند و تا بلکه خلقی به ویروسشان مبتلا نشود!»
نفس عمیقی کشیدم و مثل اغلب اوقات خشم خویش فرو خوردم و چشمهایم را به مانیتور جلویم سرگرم کردم که خانوم جوانی در او داشت میگفت دو در در جلو است و دو در در فلان و این ها!
هواپیما داشت بلند میشد که دیدم آن مرد سرفه کننده یک اسپری کوچک از جیبش بیرون آورد و کمی نزدیک گلو و صورتش فشرد و بعد کم کم سرفه هایش قطع شد!
یک لحظه به خودم گفتم: ای داد بر من! فک کنم زود قضاوت کردم! بنده خدا بیماری تنفسی یا آسمی چیزی داره حتمن! و اصلن سرما نخورده!»
خلاصه از اینکه زود قضاوت کرده بودم پشیمان بودم! تا اینکه مهماندارها شروع کردند به پذیرایی!
وقتی بطری کوچک آب معدنی را به مرد سرفه ای دادم تشکر کرد و من اندکی از بار گناهم را میخواستم بدین نحو بشویم!
لحظه ای بعد همان مرد به من گفت: می توانی درب این بطری را برایم باز کنی؟ کمی سفت است!»
وقتی کمی به طرف او برگشتم و دقت کردم دیدم دست راستش مصنوعی بود!
وقتی درب بطری را برایش باز کردم و بعد درب غذایش را، خیلی تشکر میکرد و نمیدانست که تا همین چند دقیقه پیش چه فکری در باره او کرده بودم!
چشمهایم پنهانی به آب دیده شسته میشد وقتی که فهمیدم آن شب چقدر نگاهم زشت شده بود! 
همین!

قضاوتهای زود هنگام!

قضاوتهای زود هنگام.2

10 سال رفاقت با شیخ!

ای ,سرفه ,کمی ,نمی ,شب ,باز ,دو در ,سرفه هایش ,در در ,در دل ,به خودم

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Gary's life اخبار روز ایران وجهان باشگاه رزمی ولایت پایگاه شهید منفرد هیات کوهنوردی و صعود های ورزشی آمل doparede ✿✿الهه احساس...✿✿ سایت مسابقات ایرانسل ( بورس ) Alecia's receptions انجمن خیریه خادمین ابا عبدالله (ع) خاطرات یک پودینگ ^^